کیارشکیارش، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

روزهای خوب کودکی

كيارش و مسافرت

هفته گذشته روز 16 مردادماه همراه عمه هاي كيارش رفتيم شهرضا خونه عمه كيارش .ديگه اين مسافرت برامون شده رسمي .الان سه ساله هر سال تابستون مي ريم اونجا. واقعا بهمون خوش مي گذره .كيارش هم خيلي بهش خوش گذشت .مخصوصا با حضور طاها كه ديگه تا دلشون خواست بازي كردند و شيطوني . اتاق اميرعلي پسر عمه كيارش كه ديگه نگو .بيچاره همه چيزاشو به اين دو تا داده بود.باباي كيارش يه كم آب به آب شده بود و مريض شده بود .كيارش رفته بود يه قرص از بسته قرص درآورده بود و اومد به زور انداخت تو دهن باباش .كلي از باباش مواظبت مي كرد پسرم الهي فداش بشم .    دست عمه كيارش و شوهر عمه اش درد نكنه كه همه جوره كاري مي كردن كه به ما خوش بگذره .يه روز هم رفتيم اصفه...
26 مرداد 1391

كيارش و كلاسهاي تابستوني

نمي دونم چرا اين فصل تابستون منو تنبل كرده و ديگه زود به زود وبلاگ كيارش رو update نمي كنم .البته گرماي اين روزها هم واقعا آدمو كلافه مي كنه . ديگه مجبورم بيشتر وقتم رو خونه باشم و كيارش هم كه اصلا اجازه نمي ده من پاي كامپيوتر بشينم و توي وبلاگش چيزي بنويسم كيارش رو ديگه كلاس ‍ژيمناستيك نمي برم چون از همه بچه ها كوچكتر بود و بيشتر وقتش رو ظاهرا توي كلاس شيطوني مي كرد تا ورزش .البته به گفته طاها پسر عمه كيارش كه باهاش مي رفت كلاس .حالا خودش هم مي گه ژيمناستيك دوست ندارم فقط كلاس زبان رو دوست دارم .وضعيت كلاس زبانش خيلي بهتره .از همه بچه ها كوچكتره ولي معلمش خيلي ازش راضيه .خودش هم هر چي سر كلاس ياد مي گيره تو خونه تكرار مي كنه...
9 مرداد 1391
1